نتایج جستجو برای عبارت :

بهشتِ من

زمان می میرد
و تویی زنده می شود ...
مرگِ ثانیه ها را میشمارم
تاتولدِ ای دوباره!.
دنیا به من آموخت که 
بدونِ تو مردن بِه....
ازحالا
تارسیدن به بهشتِ بین الحرمین
"تنها نقطه ی عروج"
شوقِ پرواز دارم.
امان از لحظه ای که نخواهی ام
امان از روزی که رهایم کنی
امان از لحظه ی غفلت که شاهدم باشی حسین جااااااان.
#اللهم عجل لولیک الفرج
#آقای خوبِ غزل های من سلام.
آسمان به طرز عجیبی سفید و طلایی بود.اشعه های طلایی خورشید اخرین نفس هاى خودش را میکشیدند که به خانه برگشتیم.
تغییرات از زمان رفتنمان،محسوس بود و به غایت دلبر.
درخت بهِ باغچه،شکوفه های سفید داده بود.میوه ى نارنجی کامکوات و آلوچه های سبزِ کوچک از روی درخت هایشان،به من چشمک میزدند.
غنچه های رنگى و بسته ى باغچه باز شده بودند.
مشغول بلیعدن اینهمه لطافت با چشمانم بودم که گربه کوچکِ حیاط به استقبالم امد و خودش را زیر پایم لوس کرد و میومیو سر داد..
شک
به راهِ بادیه رفتنم، خطا در خطای خوشحال. این‌که هی غلط بنویسم، او هی لوسم کند، ببخشدم، یادم بدهد، عادتِ شیرینم شده است. این‌که خطاهایم توجّهش را جلب کند، و فکر کند باید بیشتر هوایم را داشت. مورچه‌ی شکردانم من، شاد و مورموران و غلت‌زنان در بهشتِ نگاهش. خوش به من، خوشا به من.
فرمانده گردانمون بود ، 
خدارحمتش کنه؛ شهید شد ، 
میگفت اگه تو یه شهر همه دنبال منافع خودشون باشن اون شهر میشه جنگل !  هرکسی چنگ میندازه تو سفره بغل دستیش برای یه لقمه بیشتر ! 
میگفت اما جبهه برعکسه، هرکی بیاد توش باید اول ساک منافعش رو بزاره زمین و جونش رو بگیره کف دستش. برای همین جبهه عین یه باغ ، پرنده درست میکرد ، این پرنده ها هم با این سنگرها یه بهشت ساخته بودن،
وقتی داشت شهید میشد گفت: این دنیای جنگلی بمونه دست اهلشُ، این بهشتِ باصفا هم مف
پدربزرگم 97 سالشون بود . خدا بیامرزدشون .هیچ بیماریِ خاصی نداشتن اما دیگه خیلی پیر و ضعیف شده بودن و این آخری ها دائم بهشون سرم تقویتی می زدن ؛ چون نمی تونستن غذا بخورن و فقط مایعات استفاده می کردن . به همین خاطر همه برای رفتنشون خودمونو آماده کرده بودیم .  
اما قرار نیست همیشه مرگ تحتِ برنامه ای پیش بینی شده عمل کنه . ممکنه ناگهان بیاد سراغ آدم . ممکنه وسط تمام رویا پردازی هامون یه دفعه به خودمون بیایم و ببینیم پامون دیگه روی زمینِ دنیا نیست . تر
عصره. از اون عصرای دلچسپ و خنک و کمی سرد ..چراغای شهر کم‌کم دارن روشن میشن و این فضا و این آسمون و نفس کشیدن تو این بهشتِ کوچیک میتونه بهم یادآوری کنه که چقدر خوشبختم.
درخت گوجه سبزمون امسال زیاد ثمر داده و من و داداش مثل قبل سرش دعوا نمی‌کنیم الحمدالله :))) خیلی‌هم خوشمزه ن .
بعدازظهر با آنا رفتیم چیپس و آبمیوه و شکلات خریدیم و رفتیم تپه. خوردیم و دو ساعتی حرف زدیم و لذت بردیم از خوشگلی های دنیا. خوشحالم که هست. رفاقت ما برای هر دوتامون نعمته.
تص
 
 
تعریف من از بهشت جغرافیا بود، مرز بود، سبزه زار و دریا بود،
کلبه ی چوبی وسط جنگل بود،
باد ِ خنک وسط ِ گرمای مرداد.
 اما بهشت نه مکان است، نه کافه های گران قیمت، نه ساندویچی های کثیف، نه هدیه های آنچنانی،
نه حتی سفر های راه دور.
 بهشت موقعیت است,
که هر کدام از کوچکترین کار ها،
در کنار درست ترین آدم ها،
حکماً و عرفاً تعریف جامعی از بهشت است:)
 
#مهتاب_خلیف پور
غزل پُست مدرن بنام « دورِ دنیا » از اینجانب « پاسبان پارسی »
قدم به قدم حرکت روی پاییزبرگ‌های خزانِ شانزلیزه پاریسهوای بارانی به رطوبت دریاحس خوش به روحت میشه واریز
×××
شب‌های به یادماندنی در ترکیهگشت و‌ گذار با ماشینِ رنگِ بِژمیخواهم سردی شمال را حس کنمپرواز مستقیم به اُسلو‌ی نروژ
×××
از آنجا برویم براتیسلاوا ، اسلواکیکشوری ساکت و آرام در دل آرمانحال خوشی دارد وقتی در طیاره‌ایمیخواهم بروم به دوسلدوف آلمان
×××
خریدارم هوای خوش کی‌یف
غزل پُست مدرن بنام « دورِ دنیا » از اینجانب « پاسبان پارسی »
قدم به قدم حرکت روی پاییزبرگ‌های خزانِ شانزلیزه پاریسهوای بارانی به رطوبت دریاحس خوش به روحت میشه واریز
×××
شب‌های به یادماندنی در ترکیهگشت و‌ گذار با ماشینِ رنگِ بِژمیخواهم سردی شمال را حس کنمپرواز مستقیم به اُسلو‌ی نروژ
×××
از آنجا برویم براتیسلاوا ، اسلواکیکشوری ساکت و آرام در دل آرمانحال خوشی دارد وقتی در طیاره‌ایمیخواهم بروم به دوسلدوف آلمان
×××
خریدارم هوای خوش کی‌یف
آدمی می‌شکند، قبل از هر چیزی، خرد می‌شود، قبل از فکر کردنتان و بعد از نفهمیدن‌هاتان، از حرف نزدنتان می‌شکند، از بعضی حرف‌هاتان می‌شکند، با دادها و بی‌دادهاتان، با بو و رنگ‌هاتان با آواهاتان می‌شکند... او همیشه شکسته، از خنده‌هاتان، از اشک‌های دورغینتان...خداهای صداهای طبقه پایین، ماه بودنتان و به خنده انداختنتان، و گاهی با ایما و اشاره هشدار دادنتان آدمی را ذوب کرده بود و حالا شکانده، بی‌شکل و نور...
خدایانِ سایه‌ی قضاوت، ساکنانِ ب
 اولین فایده‌ی خیال ، استقلال فکری است. اگر به جد دست به کار تحقیق و مقاله نویسی شده باشید، حتماً متوجه شده اید که برای خوب فهمیدن و خوب نوشتن باید مطالب جمع آوری شده را به زبان خودتان بازگو کنید و این عمل به وسیله‌ی قوه‌ی خیال و ادبیاتِ مشخص شما انجام می‌شود. پس فایده‌ی عملی و منطقی ادبیات، فراتر از دستور زبان و ویرایش است.
فایده‌ی دوم  خیال، درک لذت آفرینش است. شما به کمک قدرت وهم چیزهایی را خلق می‌کنید که در هیچ کجای جهان مثل و مانندی ند
دیگر دلتنگی را نمیشناسمیک روز بیدار شدم..و همه چهره ام را دیدند.. یک مُشت دلتنگیمی دیدنددوباره خوابیدمو من دیگر نشنیدم که چه گفتدلتنگی را باید خُفت!تا بیدار شوی..بعدش..بفهمی کابوس بود..دلتنگی حجمش اندازه ی یک خواب است..نه..یک کابوس..مثل اینکه هرشب کابوس ببینی و در خواب راه بروی..در دلتنگی خیلی معیارها مشخص میشود..مثل عشق..که وقتی بیدار شدی ..هم..آن..کابوس..ادامه..دارد....ولی دیگر دلتنگی را نمیشناسم..به یُمنِ عشقی که هنوز بخاطر می آورم!ای کاش..پس از..ای
توی این مدتی که بلاگر بودم (البته اگه واقعا بوده باشم...) ، هر وقت خیلی ناراحت، عصبی، مضطرب، دل آشفته، سردرگم و ... بودم یه بلا سر وبلاگم آوردم! :| از تغییر اسم و عکس نویسنده گرفته تا پیش نویس شدن پست ها و حتی حذف وبلاگ. این روزها هم به نبودن و ننوشتن دارم فکر میکنم. راستش رو بخواید دوست ندارم در مورد زندگی جدیدم تا وقتی به نظم و ثبات نرسیده چیزی بنویسم. به خاطر انتقالی توی یه برزخ و بلاتکلیفی غوطه ور شدم. حس میکنم توی این دانشگاه معلقم. همه چی موقتیه
کم کم هلالِ ماهِ خدا می رسد ز راهاوقاتِ نابِ اهلِ بکاء می رسد ز راه
مهمان کند خدا همگان را به سفره اشوقتی که ماهِ جود و سخا میرسد ز راه
گُل میکند به لب همه دم ذکر یا علیزیرا بهارِ اهلِ دعا می رسد ز راه
ماهِ مجیر و جوشن و شب های عاشقیماهِ جنون و ماهِ صفا میرسد زِ راه
دستت دراز کن چو گدا سمتِ سفره اشوقتی گدا به پشتِ گدا میرسد ز راه
امضا کند خدا گذر از نار دم به دمچون ماهِ توبه ، ماهِ عطا میرسد ز راه
وقتی که ماهِ خوبِ خدا رو کند به مافرصت برای ترکِ گنا
بسم الله الرحمن الرحیم..السلام علیک یا ربیع الأنام و نضره الأیام،سلام بر تو ای بهار خلایق و خرمی روزگار!من فقط به تماشا نشسته ام....مهم نیست نیامدی!!! مهم این است که من برای امدنت چه کرده ام؟؟!! تو مختاری عشاق را در مسلخ انتظار ذبح کنی،مهم این است من چقدر منتظرت بودم؟وقتی عاشقانه های حضرت صادق(ع) را با جنابتان می شنوم در عشق تو مات تر میشوم...! او که خود قبله هستی است و اینگونه دورت طواف می کند،من کجای بیت الحرامت ایستاده ام؟ آنگاه که مولای من خطاب
نیاز دارم یه نفر چندتا کشیده‌ی آب‌ نکشیده بزنه تو گوشم بلکه از این وضعیت خارج شم!
برای آخرین بار توی همین پست به خودم هشدار می‌دم که درباره‌اش فکر نکنم… ولی مگه می‌شه؟ :(
مسخره است، خیلی هم مسخره است! وجود این حجم از شوق و ذوقم برای دانشگاه رفتن اون همه بعد از این همه کنکور دادن. :| عجیب هم هست! منی که همیشه از اول شهریور یواش‌یواش شروع می‌کردم به خرید وسایل تا اول مهر تکمیل شده باشن برای دانشگاه هیچ آمادگی‌ای ندارم. :(
خب دیگه لادن جون وقتش
نیاز دارم یه نفر چندتا کشیده‌ی آب‌ نکشیده بزنه تو گوشم بلکه از این وضعیت خارج شم!
برای آخرین بار توی همین پست به خودم هشدار می‌دم که درباره‌اش فکر نکنم… ولی مگه می‌شه؟ :(
مسخره است، خیلی هم مسخره است! وجود این حجم از شوق و ذوقم برای دانشگاه رفتن اون همه بعد از این همه کنکور دادن. :| عجیب هم هست! منی که همیشه از اول شهریور یواش‌یواش شروع می‌کردم به خرید وسایل تا اول مهر تکمیل شده باشن برای دانشگاه هیچ آمادگی‌ای ندارم. :(
خب دیگه لادن جون وقتش
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمیرَ الْمُؤْمِنینَ


 

 گیرم هزار کعبه خدا خلق می نمود

چنگی به دل نمی زد اگر مرتضی نبود


 

ما را نوشته اند گدایان مرتضی
بر روی سینه حک شده این لوح یاد بود


 

شایسته است رو به نجف، عاشق علی
شب را سحر کند همه در حالت سجود


 

روح الامین ز جانب حق ذاکر علی است
گهگاه اگر به سمت نبی می کند فرود


 

ما را ز خاک پای علی آفریده اند 
در کثرتیم اگر همه از وحدت وجود


 

تنها امیر هر دو جهان گشته مرتضی
کوری چشم دومی و آن زن حسود


 

حا
شگفت‌انگیز است که زندگی چطور یک نفر را کیش و مات می‌کند. لحظه‌ای درست در میان بهشتِ متصوری، و لحظه‌ای دیگر در میان جهنم غیرقابل تصور. یک نظریه در این باب این است که زندگی به غایت کسشر است. نظریات دیگر نیز تنها بر همین موضوع صحه می‌گذارند، حتی اگر صرفا به سبب کسشر بودن خود نظریات باشد. 
زنده ماندن در جهان یک کار است. اصلا اسمش را بگذارید حرفه. اکثر مردم در این کار توانایی بالایی برای خودشان قائلند (آن‌قدر که فراموش می‌کنند چه وظیفه سنگینی ر
سلام خواهرِ گُلَم
اینم شعری که همچون تیر 
قلبِ دلداده ات را نشانه رفت 
و تار و پودِ احساسش را در هم نَوَردید
مریمم، کنیزِ زهرا (علیها سلام)
مریمم، عشقِ به مولا (علیه سلام)
مریمم، رضا
و مرضی
مریمم،   بنده ی راضی
مریمم،
آیه ی پاکی
مریمم،   بهشتِ خاکی
مریمم،
جوان و زیبا
مریمم،
مرضیِ مولا (علیه سلام)
/_/-/_/-/_/-/_/-/_/-/_/-/_/
مریمم،
روشنیِ آب
مریمم، سپیدیِ ناب
مریمم، پرتوی
آفتاب
مریمم، شعاعِ مهتاب
مریمم،
عاشقِ بی تاب
مریمم، گوهرِ نایاب
مریمم،
سنگِ جواهر
م
الف
 سلام.
  این پست هم به صورتِ متن و صوت موجوده. در ادامه‌ی پست‌های قبلی لابد. شاید به خاطر این که وقتی تنهایی باید یه صدایی ازت دربیاد:) برای شنیدن به آخرِ متن برید:)
  آدم توی‌ زنده‌گی‌ش و هر لحظه‌ش تفکّراتِ خاصّی داره. جدا از این که درست یا غلط‌ن. هیچ درست و غلطی نمی‌شه تعیین کرد. از شوخیِ پارادوکسی بودنِ جمله‌ی قبل بگذریم. ولی خب دقیقن هم‌اینه، و آدم توی هر لحظه فکر می‌کنه که این درسته یا غلطه. و بعد یه سری اتّفاقاتی که نشون می‌ده اشتب
 

تولدت مبارک خواهرم

یه حسی درونم بهم می
گفت روز تولدت یه اتفاقی می افته که من نمی تونم 
تولدت رو بهت تبریک بگم

باورم نمی شد این
اتفاق بیفته

ولی افتاد

من دارم زندگی می
کنم و حالم خوبه ولی زندگیم بدون تو "رنگ" نداره، همه 
چی خاکستریه، فقط پر رنگ تر و کم نگ تر می
شن

خدا را شکر می کنم
هیچ چیز تلخ نیست ولی طعمِ و رنگ و بوی زندگیم تو هستی که قراره نباشی

تا کِی؟،،، نمی دونم

 

تو صبر خواهی از من، بختی که من ندارم

من وصل خواهم از تو، قصدی که تو نداری

 
31 شهریور؛ آغاز هفته دفاع مقدس
آن روزها نام و نان بهایی نداشت و آنچه میدان دار بود، قیام بود و عروج. آن روزها ماندن بی معنا بود و مردن در بستر، ننگی بزرگ. آن روزها شهادت، شاهراهی به وسعت افق داشت. آن روزها فاصله خاک تا افلاک و کویر تا بهشت، یک میدان مین بود. خاکریزها، بوی بهشتِ مردانی را گرفته بود که سر به سر، تن به مرگ می سپردند تا مبادا وجبی از کیان دین و وطن، به دست کفتاران حریص و متجاوز بیفتد؛ چرا که دفاع مقدس، رساترین واژه در قاموس ایستادگی
دنیای یه دختر به پیچیده ترین شکل ممکن سادَست. کافیه با دقت نگاش کنی. دخترایی که مشکلات زیادی رو پشت سر گذاشتن یا موهای خیلی کوتاه دارن یا خیلی بلند. آخه ، موی دخترا ، قلب دومشونه! هر بار جلوی آیینه ، لا به لای تار های سیاه موهاشون پیِ داستان های ناتموم دلشون میگردن. هر بار که موهاشونو شونه میزنن ، سختی هایی که کشیدن ، مردی رو که از دست دادن و حتی !
قلب ِ شکسته ِ فراموش شدشون رو به یاد میارن. وقتی موهاشونو میبافن ، بند به بند ، گیس به گیس غم هاشونو پ
دانلود آهنگ جدید امیر تتلو -ولش کن + متن+ پخش آنلاین
♬♪♪♫♪♬
Download New Music By Amir Tataloo Called Velesh kon +Text
Download Ahang Jadid Amir Tataloo Velesh kon 
♬♪♪♫♪♬
برای دانلود اهنگ ولش کن|امیر تتلو لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید 
 
متن آهنگ ولش کن از امیر تتلو
♬♪♪♫♪♬
این چی گفت ، اون چی گفت
فامیل چی گفتو ولش کن
ننه رو ولش کن ، بابا رو ولش کن
خودمونو بچسب که پیر شدیم
کی اومدو ولش کن ، هر چی میخوان بده برن
 
جهنممو بهشت کن
منو دیگه تنها نذار ، بده دلمو بهش قول
که تا ته راه پ
 

تولدت مبارک خواهرم

یه حسی درونم بهم می
گفت روز تولدت یه اتفاقی می افته که من نمی تونم 
تولدت رو بهت تبریک بگم

باورم نمی شد این
اتفاق بیفته

ولی افتاد

من دارم زندگی می
کنم و حالم خوبه ولی زندگیم بدون تو "رنگ" نداره، همه 
چی خاکستریه، فقط پر رنگ تر و کم نگ تر می
شن

خدا را شکر می کنم
هیچ چیز تلخ نیست ولی طعمِ و رنگ و بوی زندگیم تو هستی که قراره نباشی

تا کِی؟،،، نمی دونم

 

تو صبر خواهی از من، بختی که من ندارم

من وصل خواهم از تو، قصدی که تو نداری

دانلود آهنگ جدید امیر تتلو|ولش کن + متن+ پخش آنلاین
♬♪♪♫♪♬
Download New Music By Amir Tataloo|Velesh kon +Text
Download Ahang Jadid Amir Tataloo Velesh kon 
♬♪♪♫♪♬
برای دانلود اهنگ ولش کن|امیر تتلو لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید 
متن آهنگ ولش کن از امیر تتلو
♬♪♪♫♪♬
این چی گفت ، اون چی گفت
فامیل چی گفتو ولش کن
ننه رو ولش کن ، بابا رو ولش کن
خودمونو بچسب که پیر شدیم
کی اومدو ولش کن ، هر چی میخوان بده برن
 
جهنممو بهشت کن
منو دیگه تنها نذار ، بده دلمو بهش قول
که تا ته راه پیششی ،
پوشش‌نویسی
این قسمت: پوشش بانوان در اسلام
من از منظر شرعی و یا حقوقی راستش را بخواهید خیلی جرات ندارم دربارۀ حجاب و لزوم و وجوبش بنویسم. به این دلیل واضح و روشن که من خانم نیستم. لذا درک بی‌واسطه و عمیقی از زن‌بودن ندارم و یک ثانیه هم معلوم نیست اگر خانم بودن وضع پوششم چگونه بود. چه‌بسا بنا به اطلاعی که اکنون از درون خود و میزان دوری‌ام از حقایق و معارف الهی و شرایع دینی دارم، در آن صورت هم خیلی وضع قابل دفاع و علیه السلامی نداشتم. رطب‌نداشت
طبیعت جلوه های زیادی دارد؛ از کوه های سربه فلک کشیده هیمالیا گرفته تا آبشار خروشان نیاگارا، از دشت های وسیع آفریقا تا صحرای خشک دبی، از سپیدی بی نهایت قطب شمال تا آبی بیکران اقیانوس آرام، این ها همه نمادها و نشانه های تنوع و شکوه طبیعت هستند؛ اما زمانی که زبان به تحسین از طبیعت باز می شود و توصیف بهشت از خیال می گذرد، بیش از همه منظره باغ هایی سرسبز و چشمه هایی که آبی گوارا و پاک از آن ها می جوشد، بر ذهن نقش می بندد.
طبیعت شمال ایران نیز در یاد
روز 31 شهریور سالروز شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم بعث عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، به عنوان آغاز هفته دفاع مقدس نامگذاری که امسال این هفته با آغاز مام محرم و عزای حضرت سیداالشهدا مطابق شده است.
به گزارش ایرنا، آن روزها ماندن بی معنا بود و مردن در بستر، ننگی بزرگ، آن روزها شهادت، شاهراهی به وسعت افق داشت، آن روزها فاصله خاک تا افلاک و کویر تا بهشت، یک میدان مین بود. خاکریزها، بوی بهشتِ مردانی را گرفته بود که سر به سر، تن به مرگ می سپردند تا مبا
گزیده هایی از کتاب "بر جاده های آبی سرخ" نادر ابراهیمی:
◊◊◊◊◊
گوش کن عبدلله گوش کن و فراموش مکن! خدام خائنان، کثیفتر از خود خائنان هستند . بازویی که از مغز اطاعت میکند ، اگر نباشد ، مغز ، فقط فرمان عربده جویی خواهد داد. دهان هم اگر نباشد چه بهتر.
عبدالله! این حکام نیستند که به ملت ها خیانت می کنند ، این آمران حکام هستند که از ملت اند و پشت کرده به ملت . یک ستاره ی دریایی بدون آن همه بازو یک لاشخور بدون آن بالها و منقار ، یک تیرانداز بدون تیر ... این
بنام خالق عشق








مقدمهرجب، هفتمین ماه سال قمری است که در اسلام
به آن اهمیت ویژه‌ای داده شده و در شمار ماه‌های پرفضیلتْ و یکی از چهارماه
برخوردار از حرمت و قداست ویژه است. رجب، ماهی است که در آنْ بندگان و
مؤمنان و ره‌پویان، خود را برای شرکت در مهمانی بزرگ خداوند آماده می‌کنند.
ماهِ زدودن غبار تیرگی از روح و جان، ماهِ تمرین حضور و توجه به بیشتر به
معنویات، و ماه بندگی و فرمان‌بری و در نهایتْ سرآغاز اُنس و الفتی جانانه
به پرورد

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها